- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
مـیـان كـوچـههـا مـرد غــریـبـی بـه لـب دارد نــوای یـا حـبـیـبـی به لب ذكر و به دیـده اشك دارد بـه دیـوار غـریـبـی سـر گــذارد دلـش پُـر از هـیـاهـوی غـریـبـی غـمـش كرده سیه روی غـریـبی تـك و تـنـهـا مـیـان شـهـر كـوفه زده غـربت به قـلب او شـكـوفـه بگوید با دل پُر خـون و پُـر درد حـسـیـن فـاطـمـه برگـرد برگرد در این كوفه نشانی از وفا نیست كسی اینجا طـرفـدار شما نیـست كسی اینجا سـراغـت را نگـیـرد مـگـر مـسـلـم بـرای تـو بـمـیـرد مـیـان كــوچـههـا تـنـهـای تـنـهـا پـریــشـانـم بـرایـت یـابـن زهـرا میا كوفه كه اینجا شهر كینه است تمام كوچههایش چون مدینه است مـیـان خــانــههـا راهــم نــدادنـد جــواب نـــالــه و آهــم نــدادنــد همه مهمان نوازی شان به سنگ است تمام كوچههایش تار و تنگ است میا كـوفـه كه پُـر از خـصم باشد در ایـنجـا سر بـریـدن رسم باشد میا كوفه كه شهری بی فروغ است دكان نیزه سازی شان شلوغ است سفـیـرت را نمیخـواهـند برگرد مـرا بـنـگـر اسـیـر بـنـد بـرگـرد لـبـم خـونـی و دنـدانـم شـكـسـتـه دو دستم را عدو در كوچه بسته شـده پـاره ز نـیــزه جــامــۀ مـن ز سـر بـرداشـتـنـد عـمـامـۀ مـن در اینجا هیچكس حامی ما نیست كسی با تو در اینجا هم نوا نیست ولـی با ایـنـهـمـه تـنـهائی و غـم نـیاوردم به ابـرو لحـظـهای خـم روم بر پای دار خویش سرمست اگر خشنود میگردی تو عشق است پـریـشـانم پـریـشـان و پـشـیـمان چرا گـفـتم بیا كـوفه حـسین جان
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
سالار کـاروان پُـر از یاسمن، حـسین جمع صفات و خـاتمۀ پنج تن، حـسین دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین کـم در مـیـان کـوفـه عــذابـم نـدادهانـد بـا کـام تـشـنـه گـشـتـم و آبـم نـدادهانـد از بس که بین کـوچه جـوابـم ندادهاند دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین با تـیغ و نیزه بال و پرم را شکستهاند دندان و کـام شعله ورم را شکـستهاند از پشت بـام فـرق سـرم را شکستهاند نامردی است مسلک شان غالبا حسین شـام بـلـنـد غـفـلت شان سـر نمیشود چیـزی برایشان زر و زیور نمیشود این جا دلی برای تو مضطر نمیشود برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین دیگـر بـریـدم از دل تـاریک کـوفـیان از کوچههای خاکی و باریک کوفیان جـان رقـیهات نـشـو نـزدیک کـوفـیان چون میدرند از بـدنت پیـرهن حسین بایـد نـظـر به قـامـت آب آورت کـنـی فکـری برای تـشنگـی اصغـرت کـنی قدری نظاره بر جگـر خواهـرت کنی شاه غریب گشته و دور از وطن حسین این جا نمک به زخم عـزادار میزنند زن را برای درهـم و دیـنـار میزنـند طـفـل اسـیـر را سـر بـازار میزنـنـد غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین میترسم این که بین بیابـان رها شوی بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی غارت شوی و با تن عریان رها شوی برگـرد تا رها نـشـوی بی کـفن حسین ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود یا از فـراز نـیـزه سـری واژگون شود گـودال قـتـلـگـاه اگر غـرق خون شود ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
میرفتم و گـدازه صفت میگـداختم تا دیـدهام یـکـایـکـشـان را شـناخـتم رد گشتم از صف صدقات و نگاهها در هر ردیـف قـافـیهها را نـبـاخـتم معـمـار تـازیـانۀ کـوفی خراب کرد هر خـانۀ امیـد که با اشـک سـاخـتم گرچه غریبه وار مرا خیره میشدند بـاور نمیکـنی! همه را میشنـاخـتم دیدم که نعل تازه به هر خانهای زدند با اسب خطبه بر سر آن قـوم تاختم حتی صدای بغض جرس هم شکسته شد با ضربهای که همهمه شان را نواختم
: امتیاز
|
مصائب اهل بیت علیهم السلام در کوفه
سـلام ای عـمـۀ سادات زینب کـتـاب مـحـکـمُ الایـات زینب سلام ای نقـش ایـمان پیـمـبـر تـجـلّــی گـاه قــرآن پـیــبـمـر سلام ای دخـتـر خـیـرالبـریّـه شکـوه خـطـبـههای حـیـدریّـه سلام ای دومین زهرای اسلام حـدیث قـدسی و قـرّای اسلام تو زینب، زِیـن بابایی عـقـیله یقین دارم چو زهرایی عقـیله تـو عِـیـنُ الله ثـارُالله هـسـتـی چراغ شب فـروز راه هـستی تویی که یک زن اما شیرمردی تو ثابت کردهای مـرد نبردی خـدایـی که عـلـمـدار آفـریـده عـلـمـداری شـبـیـه تـو نـدیـده تو هم بر این علم حساس بودی حسین و اکبر و عـباس بودی تو با آن ذوالفـقار خطبههایت شکوه و اقـتـدار خـطبههـایت اگرچه خویشتن را پیر کردی تمام کـوفه را تسخـیـر کردی زِ هُـرم خـطـبۀ تو ماه لـرزید دل سـنـگ عـبـیـدالله لــرزیـد دلـش لـرزیـد، امّا بیحـیا بود عُبِیدِ کفـر و زشتی و زنا بود حرم را خارجی میخواند، ملعون! میان کوفه میچرخاند، ملعون! در این کوفه دل خیرالنّسا سوخت قمرها بر فراز نیزهها سوخت در این کوفه تو را گریان نمودند سـوار نـاقـۀ عـریـان نـمـودند در این کوفه تو را آزار دادند نـشـان مـردم اغــیــار دادنــد نگاهت را به نیزه مات کردند برایت پـارچه خیـرات کردند
: امتیاز
|
مناجات با امام و مصائب اهل بیت در کوفه
ما آب از دو دیـدۀ گـریـان گـرفـتـهایم از سـفـرۀ شـماست اگـر نان گرفـتهایم روزی ما به دست شما میخورد رقم پس رزق را ز دست کریمان گرفتهایم از عشق های بیسر و سامان گذشتهایم با عشقِ روضههاست که سامان گرفتهایم عـالِـم زیـاد هست که کـافـر کـند مـرا از دست روضه خوان تو ایمان گرفتهایم مـا مُــردۀ گـنـاه و گـنـاهـی نـداشـتـیـم تو آمـدی و از نـفـست جـان گرفـتهایم دردی به جز تو نیست دوایی به جز تو نیست بـا درد آمـدیـم که درمــان گـرفـتـهایـم شرمـنـدهایم از غـمـتان جـان نـدادهایـم مشکـل چه بود اینقـدر آسان گرفـتهایم دل سنگ بودهایم و کویری دو چشممان هـمراه زخـمهـای تو بـاران گرفـتهایم ************* با سایۀ سرت سـرِ مـا گـرم شد أخا... تا کـوفه روی سر، مـه تابان گرفتهایم إحـیـا گـرفـتهایم هـمه با سـرت حسین بر روی سر ببین همه قـرآن گرفتهایم
: امتیاز
|
زبانحال سید الشهدا علیه السلام در هنگام ورود به کربلا
منایی از منای حاجـیان زیـبا تر است اینجا مران ای ساربان محمل که حج اکبر است اینجا مران ای ساربان محمل که میبینم به چشم دل روان بر شانهام خون از گلوی اصغر است اینجا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
اینجا کجاست این همه غربت دیار کیست این خاک، این غبار پُر از غم مزار کیست آن تـل، تـلِّ خــاکـی و گـودی پـشـت آن جانم به لب رسانده مگر سوگوار کیست با من بگو که آن همه نیزه برای چیست یا آن سپـاه دشنـه به فکـر شکـارِ کیست وای از رباب حـرمـله اینجا چه میکـند وای از رباب حـرمله در انـتظار کیست آن نـیـزههـای مـرد کُـش سهـمـگـیـن او سهـم گـلـوی مثل گـل شیـر خوار کیست بـرگـرد تـا به گـریـه نـگـویـم کـنـار تـو این زخـمهای بیـشتـر از بیشمار کیست برگرد تا که نـشنـوی از کوفـیان که این ناموس بیبـرادر و محـمل سـوار کیست
: امتیاز
|
زبانحال سید الشهدا علیه السلام در هنگام ورود به کربلا
به گوشم میرسد هر لحظه آوای خدا اینجا مران ای ساربان محمل که باشد کربلا اینجا شما حجاج بیت الله خون هستید و میبینم که جای موی سر، سرهایتان گردد جدا اینجا
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
یک آینه که حـسرت دارالـسّلامهاست یک آیـنه که قـبـلـۀ بیت الحـرامهاست یک سو جلال حضرت خیرالنّسای خلق یک سو جمال واضح خیرالأنامهاست
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
یک مرد و زن مکمل هم در کنار هم آیــینه وار هـر دو یشان بیقـرار هم مـعـنـای اصـلی لـغـت خـانـوادهانـد مست نگاه یک دلی و می گسار هم این زندگی بنا شده بر پایههای عشق بیاعـتنا به ثـروت و دار و ندار هم یک خانهٔ محقر و یک قطعهٔ حصیر سـرمایههای اصلی شان اعـتبار هم کانون گـرم پروش غـنچههای یاس پیــوندشان وقوع و طــلوع بهار هم در آسـمان عـاطفه این ماه و آفـتاب چـرخـیـدهاند تـا به ابـد در مـدار هم عاقد خدا و مهریه آب و سکوت محض آری شـدنـد هم نــفـس روزگـار هم
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
ابرهای رحمت حق درّ و گوهر ریختند نقد هستی را به خاک پای حیدر ریختند شب نشینان فلک از چشم گوهر بار خویش بهر فیض خاکیان از شوق گوهر ریختند در چنین شب آرزومندان ز شور اشتیاق صد هزاران دل به پابوسی دلبر ریختند ساقیان بزم عشق و شور و مستی از شعف عاشقان را شهد شیدائی به ساغر ریختند در شب تزویج زهـرا با علی از آسمان قدسیان گل بر سر زهرا و حیدر ریختند تا که چشم مهر و مه افـتاد بر انوارشان بر نـثار راه آنان نـقـره و زر ریخـتـند در فلک خیل ملائک بال بر هم میزدند پیش پای شمع دل پروانه سان پر ریختند در بهشت آرزو از یمن این پیوند نـور حوریان گل در کنار حوض کوثر ریختند از درخت سبز طـوبی بر محـبّان عـلی برگۀ آزادی از غوغای محشـر ریختند ای وفائی ماه و خورشید فلک از آسمان در قدوم مهر و ماه عشق اختر ریختند
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
جهان برای شکـوفـا شدن مهـیا بود و این قـشـنگ ترین اتـفـاق دنیا بود که دست فاطمه در درست های مولا بود به اعتقاد من اصلا غـدیر اینجا بود پدر به فاطمه رو کرد، اینچنین فرمود دلـیـل خـلـقـت لاهـوت ازدواج تو بود قـرار شد که شما بیقـرار هم باشید جهان دچار شما شد دچار هم باشید تـمـام عـمـر دمـادم کـنـار هم باشید و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید دعای من همه این بوده تا به هم برسید که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم خدا نکرده اگر زخـم بود مرهـم هم صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم چرا که قبلۀ من هم علیست فاطمه هم و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد نوشتهام که سفارش نه بلکه خواهش کرد هـمـیـشه نام عـلـی را امـام بگذارید به خـانـوادۀ مـن احـتـرام بـگـذاریـد برای فـاطـمه سنـگ تـمام بگـذارید و روی زخـم دلش الـتـیام بگـذارید جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت بدون فـاطـمه هم آبـرو نخواهـد داشت شنیده میشود از آسمان صدایی كه كشیده شعر مرا باز هم به جایی كه نبود هیچ كسی جز خـدا، خدایی كه نـوشـت نـام تو را، نـام آشـنـایی كه پس از نـوشتن آن آسـمـان تـبـسم كرد و از شنیدنش افلاك دست و پا گم كرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معـیـن شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل، قصیدۀ نابی که در ازل گفته است نوشت فاطمه تعـریف دیگری دارد ز درك خـاك مـقــام فـراتـری دارد خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد درون خـانه بهـشت معـطـری دارد پدر همیشه كنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو از عرش واژه بر میداشت چرا كه روی زمین واژۀ وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست و جای صحبت این شاعر زمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست خدا فراتر از این واژهها كشیده تو را گمان كنم كه تو را، اصلا آفریده تو را كه گرد چـادر تو آسمان طواف كند و زیر سایۀ آن کعـبه اعـتکـاف كند مـلـك بـبـیـند وآنگـاه اعـتـراف كـند كه این شكوه جهان را پُر از عفاف كند كـتاب زنـدگـیات را مـرور باید كرد مرور كوثر و تطهـیـرو نور باید كرد در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود درون خـانـۀ تو نـان فـقـر آجـر بود شبیه شعب ابی طالب از خدا پُر بود بهـشـت عـالـم بـالا برایت آمـاده است حصیر خانۀ مولا به پایت افتاده است به حكم عشق بنا شد در آسمان علی علی از آن تو باشد؛ تو هم از آن علی چه عاشقانه همه عمر مهربان علی! به نان خشك علی ساختی، به نان علی از آسـمـان نگـاهت ستـاره میخـواهم اگر اجـازه دهـی با اشـاره میخـواهم به یاد آن دل از شهـر خسته بنویسم كنار شعر دو ركعت نشسته بنویسم شكـسـته آمـدهام تا شكـسـته بنـویـسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم به شعر از نفس افـتاده جـان تـازه بده و مادری كن و ایـنـبـار هم اجـازه بده به افـتـخـار بگـویـیـم از تـبار توأیم هنوز هم كه هنوز است بیقرار توأیم اگر چه ما همه در حسرت مزار توأیم كنار حضرت معصومه در كنار توأیم فضای سینه پر از عشق بیكرانۀ توست كرم نما و فرود آ كه خانه خانۀ توست
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
آقا چه شد كه حج شما نیمه كاره ماند شبهای شهر مكه چرا بیستاره ماند بـار سـفـر مـبـنـد، دلـم شـور مـیزنـد گـویا قیامت است، مَلك صور میزند من خواب دیدهام، سرتان را به نی زدند گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِی زدند دیـدم نـسیـم شانـه به گـیـسوت میزند مَرهم به زخـم گـوشۀ ابـروت میزند دیـدم تو را به نـیـزه شه مِی گـسارهـا هـو میكشند دور و برت نی سوارها آقای من، شـما كه مـسیـح عـشیـرهای در كـوفه متهـم به گـناهـی كـبـیـرهای یـعـقـوب چـشـم آیـنـههـا پـیـر میشود این شهر بیحضور تو دلگیر میشود دارد ز دیــده قـافـلـهات دور میشـود كم كم بساط روضۀ ما جـور میشود با اینكه مست ذكـر خوش یـارب توأم امـا هــنـوز مـضـطـرب زیـنـب تـوأم اینجا بمان كه حرمت كعبه تویی حسین آقا مرو، كه عـزّت كعـبه تویی حسین دیـدم كه حـاجـیـان مـنـا لـنگ میزنـد شیطان پرست ها به خدا سنگ میزند حالا كه میروی سفری پر خطر حسین پس لااقل سه سالۀ خود را مبر حسین پـاشیدم آب پـشت سـر محـمـل ربـاب با ظرف اشك دیدۀ خونین جگر حسین فـكـری به حـالِ روز مبـادای ایل كن چـندین قـواره چادر دیگر بخر حسین این ساربان به درد مسیرت نمیخورد یك سـاربـان اهل نـظـر را ببـر حسین با بردنش نمك به جگر میخورد حسین شیرخوارۀ تو زود نظر میخورد حسین
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
حاجـیـان حـج خـون، دست الهی یارتان حیف! آخر مکه شد محروم از دیدارتان سعیتان از مکه تا صحرای خونین بلا طوفتان در خون تپیدن حجتان ایثارتان حجتان مقبول بادا سعیتان مشکـور باد وعــدۀ دیــدارتـان بـا خــالــق دادارتـان حـلّۀ احـرامتان خـون گـلـوتـان میشود خونتان تا صبح محشر آبروتان میشود در مسیر حجِ خون چون یاد پیغمبر کنید اشک ریـزید و تماشای عـلیاکـبر کـنید آبــرو داریـــد امــا بــاز کــســب آبــرو در حضور یار از خون علیاصغر کنید حاجیان خود در منا سر میتراشند و شما موی خود رنگین زخون سازید و ترک سر کنید پای بفشارید ای اصحاب و انصار حسین بوسـه برداریـد از دست عـلمدار حسین ای همای بخت، حسرت برده بر اقبالتان خوش برون رفتید از مکه خوشا بر حالتان زخم شمشیر است فردا مرحم زخم شما مـقـتـل خـون است تنها کعـبـۀ آمـالتـان اشک خـتم الانـبـیـا سازد شما را بـدرقه فـاطـمـه در کـربـلا آیـد به استـقـبـالتان خـاک گـردد خـلعـت انـدام عـریـان شما بحر نـوشد آب از لبهای عـطشان شما از حسین امشب سفر کردید با هم تا حسین هر نفس در قلبتان گردیده ذکر یاحسین تا به خون خویشتن گیرید در این حج وضو راه بسپارید ای چابکسواران با حسین در مسیر کعبۀ خون ذکرتان باشد همین واحـسیـنـا واحـسیـنا واحـسینـا واحـسین روز را از دود آه خویش همچون شب کنید لحظهلحظه گریـه بـر تنهایی زینب کنید ای زمین کربلا! بر آل عصمت یار باش میهمان، رو از حجاز آورده مهماندار باش بر عزیز فاطمه آغوش جان را بـاز کن مهربان با خـانـدان احـمـد مـخـتـار باش خارهایت را ز پای لالهها بیـرون بکش عصر عاشورا بر آن غم دیده گان غمخوار باش بـر تـن بـیتــاب اولاد پـیــمـبــر تـاب ده از سرشک چشم «میثم» تشنگان را آب ده
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
حج از حجـاز عـازم دشت بلا شده حاجیّ عشق راهی کرب و بلا شده این حاجیان سلالۀ زهـرای اطهرند یک کاروان نـور، سفـیـر خـدا شده ایـنـهـا فـدائـیــان تــولّای حـیـدرنـد ذبـح عـظـیـم، راهی دشت منـا شده پنهان کـنید از عـرفـه خیمه گـاه را این خـیمه گـاه بازدِهش نـیـنـوا شده نور خدا به ظلمت شب بار بسته است یعنی که وقت هدیۀ خـون خـدا شده ای مَحرمان رکاب بگیرید عمّـه را زیـنـب پـیـمـبــر سـفـر کربـلا شـده رؤیت شده ستـارۀ دنباله دار عـشق از آسمان به سوی زمین راه وا شده اطفالِ خـردسالِ زبان بسته را ببین حالا زبـانـشان به عـمو آب وا شده
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
کـعـبـه محـروم شد ز دیـدارت یـابـن زهـرا خــدا نـگـهـدارت کـربـلا مـیروی و یـا کـوفـه؟ یا به شام اوفـتد سر و کـارت؟ چه شود ای امام جـود و کـرم یک نگـاه دگـر کـنـی به حـرم ای ز جـام بـلا شـده سـرمست دست ودل شسته ازهر آنچه که هست چه شتابان روی به دیدنِ دوست جای گل سر گرفتهای سر دست از حـریـمت بـرون شدی مولا عـازم حـج خــون شـدی مـولا هـشـتِ ذیـحـجّـه مـردم عــالـم هـمـه رو آورنـد ســوی حــرم تـو دل شب ز بـیـت امـن خـدا سر به صحرا نهی قدم به قـدم کعـبه تا صبح ناله سر میکرد پـســر فـاطـمـه مــرو بـرگـرد کعبه با سوز و اشک و ناله و آه بر نمیدارد از تـو چـشم نگـاه سفر تیر و نیزه و عطش است طفل شش ماهه را مبـر همراه از سـفـیـدی حنجـرش پیداست این پسر ذبـح سیـدالـشهـداست نـظـری کـن به غـنـچـۀ یاست ثــمــر ســرخ بـاغ احـسـاسـت اصغـرت را بـگــیـر از مـادر بـسـپـارش بـه دسـت عـبـاست چون صدایت زنـد جـوابش ده از سـرشـک دو دیـده آبـش ده نالـهای بـر لـب سـلالۀ تـوست کـه شبـیـه صـدای نالـۀ توست ساربـان را بگـو کـه تنـد مرو آخر این کودک سه سالۀ توست قــدری آرام ای هُـدیخـوانان! کـمی آهـستـه ای شـتـربـانـان! ناقـههـا ذکر یـا حـسین بـه لب کـوههـا نـالـه مـیزنـنـد امشب نخلها خـم شدند و میگـویـنـد الـسـلام عــلـیـک یــا زیــنــب غم مخور ای فدای چشم ترت! هـیجـده محـرمـنـد دور سـرت کاش خورشید واژگـون میشد از تن کعـبه جان برون میشد کــاش از اشـک دیـدۀ حـجّـاج آب زمـزم تـمـام خـون مـیشد کـعـبـه سـاکـت مـبـاش واویـلا گــریـه کـن بـهـر لالــۀ لــیــلا ای سکینـه دگر چه غم داری؟ اشک از دیدگان مکـن جـاری که محوّل شده است بر عـباس مشـک سـقـایــی و عـلـمـداری بر سماعـش دو دست بـالا کن هر چه دانـی دعـا به سـقـا کن نالــه دیگــر بـهسـر نمـیگردد این شبِ غـم، سحـر نمیگردد این مسافر که دل به همره اوست مـیرود، لـیـک بـرنمـیگـردد عـالمـی گـشتـه محـو اجـلالش چـشم «میثم» بوَد به دنبـالـش
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
پهلوی توست گوهـر انگـشتر عـلی یار هـمه عـلی و تویی یـاور عـلـی لبخند تو بشارت دلهای خسته است ای شـادمـانـی دل غـم پـرور عـلـی در آینه خداست و غیر از خدای نیست چـشـمـان توست آیـنـۀ دیگـر عـلـی چشمان تو زلال تر از حوض کوثر است این اشک کیست میچکد از کوثر علی در این دیار گشتم و در این دیار نیست کو ای نـسیم عطـر گـل پرپـر عـلی
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
عشق عـلی نـماز علی کـوثـر عـلی آمـد نـشـسـت اُمّ ابـیـهـا بــرِ عــلــی کُفـواً أحد بخوان و بگو همسر علی پهلوی توست گوهـر انگـشتر عـلی یار هـمه عـلی و تویی یـاور عـلـی گیرم که دست های یدُالله بسته است گیرم غرور فاتح خیبر شکسته است گیرم که ذوالفقار به ماتم نشسته است لبخند تو بشارت دلهای خسته است ای شـادمـانـی دل غـم پـرور عـلـی ای چشم بسته بر همه دنیا و هست و نیست پلکی بزن که چشم خداوند خون گریست این کشتۀ فتاده به هامون حسین کیست در آینه خداست و غیر از خدای نیست چـشـمـان توست آیـنـۀ دیگـر عـلـی از إنّـمـا یُـریـد صـدای کـرم رسـیـد افلاک را ز قـصۀ لـولاک دم رسید آیات شاد سورۀ رحمان به غم رسید در یک طلوع گرم دو دریا به هم رسید دریـا تـرت علی و تو دریـا تر عـلی ساقی کنار باده و باده به ساغر است ساغـر در انتظار قـدوم پیمبر است پیغمبری که عاشق لبخند دختر است چشمان تو زلال تر از حوض کوثر است این اشک کیست میچکد از کوثر علی آیا بهـار سوخـتـهام را مـزار نیست در سینههای غم زدۀ بیقرار نیست در قلب های خستۀ چشم انتظار نیست در این دیار گشتم و در این دیار نیست کو ای نـسیم عطـر گـل پرپر عـلی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
مـن از تـبـار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد دل بـی قـرار بـاقــرم مـردم بـدانـیـد مست و خـمـار باقـرم مـردم بدانـید امــروز یــار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد فــردا كــنـار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد دست از غـم او تا قـیامت بر نـدارم ای كهكشان ها آسمان ها در مدارت عـرش خدای لم یزل هم بـیـقرارت خـتم رُسُل كرده سلامش را نثـارت بیچـاره تر از من نداری در كنارت دارم درون سیـنـه ام شـوق زیـارت كی میشود سر بر مـزار تو گذارم ای ابـتـدای روضـه ها از خـانـۀ تو ای هـیـأت عـشـاق در كـاشـانـۀ تـو قـلـب تــمـام قــدسـیـان دیــوانـۀ تـو بـار تـمـام صحـنـه ها بـر شـانـۀ تو شـد این دلـم آبــاد از خـمـخـانـۀ تـو من حاجتی جز مردن از عشقت ندارم شـكـر خـدا امشب پـریشان تو هستم مانـند زهـرا دیـده گـریـان تو هستم دلـدادۀ آن بیـت الأحـزان تو هـسـتـم تـقـدیـر بوده اینكه حـیران تو هستم دلسوخته، از داغ سوزان تو هـسـتـم پس كی غم تو میكشد بر روی دارم امشب تـفـأل میزنم بر چـشمهـایت مثل مزارت مانده خلوت روضههایت شکر خدا من روضه میگیرم برایت جـانم شود ای کاش آقـا جان فـدایت آتش زده زهر جفا بر دست و پایت ای كاش پای غصه هایت جان سپارم ای سـوز آه سیـنـۀ تو آسمـان سـوز بر ما عطا فرما كمی ای مهربان سوز قبر غریبت روضه ای داغ و نهان سوز ای خاطرت آزرده از یك ظهر جانسوز بر چشمهایت چند عكس خانمانسوز امشب بـیـاد خـاطـراتـت لالـه زارم قـوم پـیـمـبـر را همه گـمـراه دیـدی آنچه نـدیـده هیـچ چـشمی، آه دیـدی در بـیــن آتـش ذكــر یــا الله دیــدی چـنـدین سـتـاره در مـدار ماه دیدی یك یـوسف بی سر میان چـاه دیـدی میگفتی از این غم هماره بیقـرارم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
هر جـا کـلاس درس شما برگـزار شد با شور و شوق روح الامین رهسپار شد هر حرف غیر حرف شما فانی است، شُکر حرف شماست بین کـتب مانـدگـار شد یا باقـرالـعـلـوم، فـقـط با کـلام تـوست افـکـار پـوچ مرجـئه* بی اعـتـبـار شد ای قـیـمـتی ترین گـهـر دین بگو چـرا سهمت مزار خاکی از این روزگار شد؟ آن زین زهر خورده چهها کرده با شما آثـار مــرگ در بـدنـت آشــکــار شــد آقـا شـنـیـده ایم که از دست زهـر زود جـسمـت ورم کـرده دلـت داغـدار شد جسمت ورم که کرد؛ دلت رفت کربلا آن خاطـرات له شده رویت هـوار شد بر تن سـری نبود ولی جـدتـان حسین ده اسب تازه نعل به سمتش قـطار شد از دستـبـاف فـاطـمـه بر پیکـر حسین پـودی نماند و پیـرهـنـش تـار تـار شد تقصیر شمر بود که سر روی نیزه رفت زینب به روی ناقـۀ عـریان سـوار شد
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیه السلام قبل از شهادت
در دو روز زندگی غربت فراوان دیدهام بـارها از پیکـر خود، رفـتن جـان دیدهام از غروب روز عاشورای سال شصت ویک بر دل زهـرایـیام زخـمی نمایان دیدهام حج نیـمه کارهام کامل شد و در کـربـلا عصر عاشورا به جای عید قربان دیدهام در مـنـا آب گـوارا دست زائـرها دهـیـد حاجیام را در ته گودال عطشان دیدهام زین اسبم را چرا آلوده بر سَم می کنند؟! من که مرگم را همان شام غریبان دیدهام شرمساری غیـور خیمه را حس کردهام بر روی مشک عمویم جای دندان دیدهام خنده های حرمله خیلی دل ما را شکست مادر شش ماهه را با چشم گریان دیدهام کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خوردهام یک حرم را بین آتش مات و حیران دیدهام آن قدر در بین صحرا بر زمین افتادهام آن قدر در پای خود خار مغیلان دیدهام چـشم من بر آیۀ شـقّ القـمر افـتاده است آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیدهام خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت خـیـزران را بر لب قـاری قـرآن دیدهام یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من عـمّهام را بیـن نامحـرم پـریـشان دیدهام با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ عـمۀ هم بازیام را کـنـج ویـران دیدهام
: امتیاز
|